تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...