گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را