ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را