قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را