از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند