ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند