فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت