امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
وا کن به انجماد زمین چشمهات را
چشمی که آب کرده دل کائنات را
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است