ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام