سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم