ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟