در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم