این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد