این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد