از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟
تکبیر می‌گفتند سرتاسر، ذَرّات عالم هم‌زبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیک‌تر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عده‌ای
تنگناهای زمین شد آسمان عده‌ای
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
کوه آهسته گام برمی‌داشت
پیکر آفتاب بر دوشش
یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
جاده مانده‌ست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
