یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد