ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟