میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد