تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته