ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم