قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده