ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش