کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست