گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جستجویت
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست