خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود