ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام