ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام