امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست