فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست