ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى