رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده