رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
سر زد ز شرق معركه، آن تیغ گرمْسیر
عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری