بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند