نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر