اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری