بیا که آینۀ روزگار زنگاریست
بیا که زخمِزبانهای دوستان، کاریست
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده