پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی