چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم