کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟