بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟