ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
وقتی تو نیستی، نه هستهای ما
چونان که بایدند، نه بایدها...
طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید
این روزها که میگذرد، هر روز
احساس میکنم که کسی در باد...
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست