موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش