هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو