امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو