تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...