خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم