پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...