آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست