گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید
هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
بیمارت ای علیجان، جز نیمهجان ندارد
میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست