یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
از مرکب سرکش، تو سواری مَطَلب
یعنی: ز هوایِ نفس، یاری مطلب
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری